ای اسمـــان ای گوهر پاک خــــداوند
امشب من خسته از دنیای خویش است
دنیا که نه از این وجود خسته جان که
درجای جای آن هزاران جای نیش است
امشب شکسته در نگاهش قرص مهتاب
امشب رمیده نور, از چشم سیاهش
امشب دوباره هجمه ای از این سیاهی
خرمن زده بر دیدگان بی پناهش
ای آسمان امشب بیا تا من بگویم
با تو از این آهی که بر قلبم نشسته
از پیکری کز تیغ محنتها شده زخم
از ساغری در کوی غربتها شکسته
ای آسمان امشب زغم من کوه دردم
برمن ببارو آب کن این کوه غم را
خاموش کن اتشفشان را در وجودم
با خود ببر خاکستر مرد عدم را
ای آسمان با من مدارا کن که امشب
این سینه از سیلاب طوفانها رمیده
الوار این سیلاب سرد و پر تلاطم
گلواژه های عشق را در او دریده
ای آسمان امشب چرا با من غریبی
با من چرا با من که با تو یار بودم
آنجا که از دل میشکستی با صدایت
با بارشت در سیترت غمخوار بودم
ای آسمان حالا بیا امشب که این دل
تنها و محزون است وبی یاور نشسته
امشب بیا کین مرد خسته باز با تو
در انتظار خلوتی دیگر نشسته

ادامه مطلب |